یک خاطره بد
زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت. شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و اشک هایش را پاک میکرد و فنجانی قهوه مینوشید پیدا کرد ... دنباله ...
همیشه وبلاگ نویسان این نگرانی را داشته اند که باید چه بنویسند تا خواندنی باشد، چه بنویسند که به تریج قبای کسی بر نخورد، چه بنویسند که برایشان پاپوش نسازند و ... اما فکرش را که می کنم می بینم که من در عالم وبلاگ نویسی چقدر خوش شانس هستم که در این شرکت شاغلم چون در محیط کار خود، از سالهای پیش تا کنون آنقدر چیز های جالب توجه دیده ام که با آن می توانم مثنوی هفتاد من بنویسم به طوری که هم خواندنی باشد و هم خلافی مرتکب نشوم چون هر چه می نویسم عین واقعیت است و برای آن مستنداتی نیز دارم ...
در تصویری که می بینید جمله آموزنده ای از توماس ادیسون نوشته شده. من این جمله و جملات دیگری از شخصیت های مشهور مانند ویلیام شکسپیر، آبراهام لینکلن، لئو تولستوی، مادر ترزا و حتی آدولف هیتلر را همراه با ترجمه آنها در یک فایل پاور پوینت تهیه کرده ام که بد نیست بخوانید. برای دیدن آن 
دیروز دچار سرماخوردگی و گلودرد شدید شدم. ساعت 21:30 به یک درمانگاه رفتم و تا ساعت 1:30 بامداد در صف های انتظار ویزیت دکتر و گرفتن دارو و تزریقات و پرداخت قبوض مربوطه بودم. بعد از اینکه دارو ها را گرفتم و به اتاق تزریق رفتم متوجه شدم که آمپول پنی سیلینی که دکتر برایم تجویز کرده در داروهایم نیست.
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.