گلی به جمالت   30/1/90

  دیروز خبری در تارنمای ورزش شبکه سه تلویزیون خواندم. در آغاز از موفقیت دانش آموزان هم میهنم در مسابقات جهانی خوشحال شدم ولی وقتی روی متن خبر دقت بیشتری کردم، یک بار دیگر فجایعی که در سیستم اداری ما حاکم است، پیش چشمم نمایان شد ...    دنباله ...

ادامه نوشته

یک جملۀ جادویی   25/1/90

  کمی بیش از یک سال است که بازنشسته شده ام. یعنی امروز دقیقاً سیزده ماه تمام می شود. در این مدت متوجه شده ام که خیلی بیش از هنگامی که مشغول به کار بودم، کار می کنم. از صبح تا شب می دوم و باز می بینم چند تا از کارهایی که برای انجام دادن یادداشت کرده بودم باقی مانده. خیلی تلاش کردم که ببینم مشکل کجاست و راه حل چیست. دست آخر به یک نتیجه ارزشمند رسیدم ...     دنباله ...

ادامه نوشته

سال نو مبارک  1/1/90

جشن نوروز را به همه دوستان شادباش می گویم

  زیباترین پیامک نوروزی را که امسال دریافت کردم به شما تقدیم می کنم:
آرزو می کنم که نوروز، آغاز روزهایی باشد که آرزو دارید.

خاک بر سرت مهندس   23/12/89

  امروز عصر دوست قدیمی ام به من تلفن زد و گفت که شخصی به من تلفن زده و گفته که از شرکت برق هستم و به موجب مصوبه دولت باید روی کنتورهای شما دستگاهی نصب کنیم که هم محافظ برق است و هم دزدگیر است و هم ... و بعد گفته که این دستگاه 169 هزار تومان قیمت دارد که 100 هزار تومان آن را دولت می پردازد و 69 هزار تومان دیگر ...     دنباله ...

ادامه نوشته

خودپرداز کتاب   22/12/89

  هر چه به روزهای آغاز سال نو نزديك تر مي شويم، دستگاه هاي خودپرداز در سراسر ايران شلوغ تر مي شوند و اگر تا زمان تحويل سال موفق به برداشت پول از دستگاه خودپرداز نشويد، احتمالاً خودپردازي كه در روزهاي آغازین فروردين، پول داشته باشد تبديل به گنج كميابي مي شود كه ...         دنباله ...

ادامه نوشته

یادی از مردان کوچک  18/12/89

  در مطلب پیشین خود به این خصوصیت دکتر امین فر اشاره کردم که او از امکاناتی که در اختیارش بود برای تثبیت موقعیت خود و یا منافع شخصی استفاده نمی کرد. همچنین گفتم که یاد کردن از نیکی نیکان، پلیدی پلیدان را نیز نمایان می کند. امروز می خواهم به یک نمونه از پلیدی هایی که در طول خدمت خود دیده ام اشاره کنم که از قضا نقطه مقابل آن خصوصیت نیک دکتر امین فر است. باشد که این پلیدان هر چه بیشتر شناخته شوند ...         دنباله ...

ادامه نوشته

یادی از آن مرد بزرگ 12/12/89

  در این وبلاگ، گاهگاه از بزرگانی که در پیرامون خود دیده ام به نیکی یاد کرده ام. از این کار تجارب گرانبهایی به دست آورده ام که مهم ترینشان این بوده که وقتی از نیکی کسانی یاد می کنم، خود به خود زشتی های پلیدان نمایان تر می شود. و یا هنگامی که از شایستگی شایستگان می گویم ...     دنباله ...

ادامه نوشته

عکس دیدنی  10/12/89


کلاس درس شفیعی کدکنی در دانشگاه

قدر چاله چوله ها را بدانید  4/12/89

  اینقدر نق نزنید که: این چه جاده هایی است که ما داریم؟ هی داد نزنید و نگویید که: این هم خیابان است که ما داریم؟ حالا گیرم که دارید با سرعت رانندگی می کنید و یکباره با چنین چاله هایی روبرو می شوید. نباید خون لیتری هزاران تومانتان را که کثیف کنید. کمی دندان روی جگر بگذارید، پا را روی پدال ...     دنباله ...

ادامه نوشته

غم این خفته چند   18/11/89

غم این خفته چند،
خواب در چشم ترم می شکند.

  دیشب دوستی به من تلفن زد و ماجرایی را که دیروز از سر گذرانده بود برایم تعریف کرد. تقریباً همه کسانی که مرا می شناسند، او را نیز می شناسند. هم همنورد من بوده و هم وبلاگ نویس است. از ماجرایی که گفت خیلی ناراحت شدم و رعشه بر اندامم افتاد. خدا را گواه می گیرم که آن شب تا صبح خواب راحتی نداشتم. حاشیه نمی روم و می روم سر اصل مطلب.     دنباله ...

ادامه نوشته

دفاع از اتهامات وارده   15/11/89

  بعضی ها مرا متهم می کنند که همیشه بهانه جویی می کنم و زحمات دیگران را کم ارزش جلوه می دهم. یکی از موارد اتهام من، انتقادی بود که از نحوه برگزاری جشن روز خانواده و تکریم بازنشستگان کرده بودم و حتی کسی از من پرسیده بود اگر به خودت می گفتند اجرا کن، چگونه اجرا می کردی؟ سئوال جالبی بود. اگر چه از ما دیگر گذشته و هیچوقت من در موقعیتی قرار نمی گیرم که چنین مراسمی را اجرا کنم ولی بیجا ندیدم که ...              دنباله ...

ادامه نوشته

حشن سده  10/11/89

  • جشن سده پس از جشن نوروز، بزرگترین جشن ما ایرانیان است.
  • جشن پایان سرمای زمستان و خمودگی طبیعت و آغاز بیداری و رویش است.
  • این جشن به هیچیک از اقوام گذشته و ادیان کهن ارتباط ندارد و جشنی ملی و بر گرفته از تغییرات آب و هوایی و گاه شماری در میان ایرانیان است.
  • دوام و ماندگاری آن نیز مرهون تمام ایرانیان و قوم های گوناگون ایرانیست.

آموزه های من  5/11/89

   یادش به خیر در سالهای تحصیل در دبیرستان، دبیر ادبیاتی داشتیم که وسواس عجیبی روی نوشتن درست کلمات و جملات داشت. به خصوص آنهایی که روی تابلو ها و یا آگهی ها نوشته می شود. مثلاً یکی از کارهای جالب او این بود که در یک تابستان ...        دنباله ... 

ادامه نوشته

عکس روز: آخر مهمان نوازی  3/11/89

  این عکس از تابلویی که در یکی از خیابانهای اصفهان نصب شده، گرفته شده است. آرم سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان نیز در گوشه پایین عکس چاپ شده.

گروه کوهنوردی ژنرالها  25/10/89

  روزی یکی از دوستان کوهنورد سازمانی من می گفت: من اسم گروه کوهنوردی سازمان آب و برق خوزستان را گذاشته ام گروه کوهنوردی ژنرالها. استدلال جالبی داشت. می گفت: در این گروه سرپرست واحد و مشخصی وجود ندارد. در عوض تا دلت بخواهد آدم پر مدّعا (ژنرال) هست که هر کدامشان ...  دنباله ...

ادامه نوشته