گلی به جمالت 30/1/90
دیروز خبری در تارنمای ورزش شبکه سه تلویزیون خواندم. در آغاز از موفقیت دانش آموزان هم میهنم در مسابقات جهانی خوشحال شدم ولی وقتی روی متن خبر دقت بیشتری کردم، یک بار دیگر فجایعی که در سیستم اداری ما حاکم است، پیش چشمم نمایان شد ... دنباله ...
بعضی ها مرا متهم می کنند که همیشه بهانه جویی می کنم و زحمات دیگران را کم ارزش جلوه می دهم. یکی از موارد اتهام من، انتقادی بود که از نحوه برگزاری جشن روز خانواده و تکریم بازنشستگان کرده بودم و حتی کسی از من پرسیده بود اگر به خودت می گفتند اجرا کن، چگونه اجرا می کردی؟ سئوال جالبی بود. اگر چه از ما دیگر گذشته و هیچوقت من در موقعیتی قرار نمی گیرم که چنین مراسمی را اجرا کنم ولی بیجا ندیدم که ... 
یادش به خیر در سالهای تحصیل در دبیرستان، دبیر ادبیاتی داشتیم که وسواس عجیبی روی نوشتن درست کلمات و جملات داشت. به خصوص آنهایی که روی تابلو ها و یا آگهی ها نوشته می شود. مثلاً یکی از کارهای جالب او این بود که در یک تابستان ...
روزی یکی از دوستان کوهنورد سازمانی من می گفت: من اسم گروه کوهنوردی سازمان آب و برق خوزستان را گذاشته ام گروه کوهنوردی ژنرالها. استدلال جالبی داشت. می گفت: در این گروه سرپرست واحد و مشخصی وجود ندارد. در عوض تا دلت بخواهد آدم پر مدّعا (ژنرال) هست که هر کدامشان ...
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.