سفرنامه ارمنستان 3 10/8/90
این آخرین بخش از سفرنامه ارمنستان من است. در شهر ایروان هر کس سرش به کار خودش بند است. مردمی سخت کوش دارد و کمتر جوان علاف و بیکاره در خیابانها دیده می شود. در بازارهای رسمی، کاسب ها اهل چک و چانه نیستند و قیمت ها تقریباً مقطوع است. برای فروختن کالاهای خود دروغ ... دنباله ...
سال گذشته مطلبی در باب مقایسه سرویس های اینترنت وایمکس و ای دی اس ال نوشته بودم و دردسر های سرویس وایمکس ایرانسل را بازگو کردم. این بار پس از گذشت یک سال، به ابعاد دیگری از فاجعه «ایرانسل» پی برده ام.
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.